زندگی جدید

عطرباران

فرقی نمی کند گودال اب باشی یادریایی بی کران...مهم این است که اسمان رادرخودنشان دهی

زندگی جدید

 

سلام

خوندم ولی بازم کم خوندم.جمعه نبایدمیرفتم بیرون.اونجوری میتونستم2دور روکتابام کنم واسه پیشرفتمم بخونم با بابامم دعوام نشه!اخه ازبس پارسال اذیتشون کردم روم نشدبگم نمیام.بابام که همش سرکاره مامانمم همینطورخودمم که همش یاکامپیوتریاگوشیم یادرس.دیگه میمونه همین جمعه که باعموم اینابریم بیرون اونم پارسال همش من میگفتم نمیام اوناهم به خاطرمن نمیرفتن.گفتم کتابموببرم همونجامیرم گوشه ای میخونم.رفتیم اونجایه امامزاده داره باخواهرای زن عموم رفتیم داخل نمازبخونیم دیدم یه دختره نشسته رفتم به مریم(خواهرکوچیکه زن عموم)گفتم مری نمیدونم این دختره کیه کتابش رونگاه کن مال دوم تجربیه(اخه شهرماکوچیکه بچه های همه مدرسه هاروتوسنای خودمون تقریبامیشناسیم)رفتم چادروردارم یهوسرشوبالاکرد دیدم اینکه دوست خودمه!البته بابام گفته بودباهاش نگرداخه باباش معتاده ودزده ودخترعموش دراون حدمنکراتی داشته الان بچش پرورشگاهه(شرمنده خودتون بگیرن).خلاصه گفتم این چیه گف هیچی فیزیک داریم دارم تمرینارومینویسم گفتم وای منم شنبه امتحان زیست فصل2دارم ادبیاتم7تادرس امتحانه دین وزندگیم2درس سواله ریاضیم مسئله دارم گف خب بروبیارهمینجابخونیم کسی هم مزاحم نمیشه گفتم نمیدونم اخه میترسیدم بابام بیاد داخل وببینه.نمازموخوندم هرچی نگاه کردم سایه ای پیدانکردم که برم زیرش درس بخونم مجبورشدم رفتم توامامزاده نشستم ودرساموخوندم دیگه مغزم نمیکشید داشتم منفجرمیشدم گف میای بریم همین اطراف بگردیم؟گفتم نه حالشوندارم میخوام برم پیش مریم ونرجس(خواهربزرگترش)هی ازاون اسراازمن انکاردیگه اخرسرگف خب پاشوبریمwcگفتم باشه وپاشدیم رفتیم بعدکه اومدبیرون گف مرگ من اذیت نکن بیابریم بگردیم گفتم خب توهمینجاباش من برم مریم ونرجس روهم صداکنم بیان وباهم رفتیم کلی حرفیدیدم وخندیدیم وچندکیلومتری پیاده روی کردیم که بابام زنگ زدگف کجایی؟گفتم من ازچشمه ردکردم زیردرختابامریم ونرجسیم.گف فلانی(دوستم)هم پیشته؟رنگم پریدقلبم تاپ تاپ میزد.گفتم اره چطور؟گف بهش بگوبیادمیخوان برن.ازترس داشتم میمردم خلاصه راه افتادیم وبرگشتیم انقد دعاخوندم که بابام چیزی نگه.گذشت تارسیدیم خونه لباس عوض نکرده نشست رومبل وصدام کردرفتم پیشش گف مگه من نگفتم دیگه بااین دختره نگرد؟گفتم بابامگه من باهاش گشتم؟میخوای بروازبچه هاسوال کن پارسال من واون هیچوق بدون هم دیده نمیشدیم ولی امسال شایداتفاقی توصف صبحگاه کنارهم خوریم وسلامی کنیم.من رفتم درسموبخونم اونم اونجابودمیخواستیم بریم بگردیم اونم گف منم میخوام باهاتون بیام منکه نمیتونم بگم نیا.گف توچراحرف منوگوش نمیکنی پارسال بااون وضع درست میخواستم بلایی سرت بیارم چرابااین میگردی مامانش اومده به من میگه دخترت دخترمنونمیدونم کجابرده میخواستم یه چی بهش بگماگفتم زشته چش توچش میشیم و....انقد دعواکردکه اخرمنم زدم زیرگریه وروزم نحس شد.

اون ازدیروزاونم ازامروز!ادبیات وزیستم وخوب دادم ولی هندسه روبه شدت گندزده بودم بدترازعربی!واقعامن هنگ میکنم همه سوالاشوجواب میدم درستم جواب میدم شادوشنگول میام بیرون برگه که میادمیبینم همش خرابه!فرداهم که روزقتل عام کلاس دوم تجربی ب!اخه مااولای سال که40نفربودیم هیچی ازکلاس نفهمیدیم بعدشم که دوکلاس شدیم فک کنم3هفتس که معلم داریم ازهمون موقع هم تنهاکلاسی هستیم که تومدرسه کل هفته رو8ساعته هستیم ویا4تایا3تاامتحان داریم که ازبس وقت نمیشه ومعلمم نداشتیم همشوگندمیزنیم فقط3تا شاگرداول داریم که اوناهم فقط یکیش مخ داره اون 2تافقط حفظ میکنن.

اهان راستی یادم رف یه برنامه ریختم که کل روز رومیخونم شبم که حالایاتلوزیون اگه نوشتنی نداشته باشم یاتاسرکوچمون خونه داییم.کامپیوترم فقط اخرهفته گوشیمم وقتی که میدرسم خاموش مگراینکه مشکل داشته باشم ازباران یاهلیایاایدابپرسم.اگه خدابخوادنمازموهمش بخونم خیلی خبه حالا چندروزیه انگارخوب شده همشوخوندم قضانشده.

الان که ازمدرسه اومدم داداشم(8سالشه)بادوچرخه خورده زمین بینیش شکسته لبش پاره شده دندوناش شکسته لثشم رفته.بیمارستان شهرخودمون نتونستن براش کاری کنن منتقلش کردن بوشهرمتخصص براش چاره کنه. وقتی صورتشودیدم مستقیم رفتم بیرون فقط اسیدمعده بالااوردم دل خالی.دعاش کنین

قراره ادرس وب تغییرکنه هرکی خواست میتونه ادرس ایمیلش روتونظرات خصوصی برام بفرسته تاادرس روبدش اخه قراره خصوصی تربنویسم هم دل خودم خالی شه هم واسه اونایی که درباره زندگی من کنجکاوشدن هم میتونین تفریحواری فک کنین رمانه.



نظرات شما عزیزان:

•°´¯¤iman¤¸.•°
ساعت19:57---29 آذر 1391
پاسخ:ای باباعجب غلطی کردم گفتم به این ناقص العقله بیادوبما.اره دیگه نه اینکه همش20بی2میگرفتی حالازورت به من میشه.کیوفت بگیری انقدشکلک نده کامنتات حذف میشه دیوونه

باران
ساعت14:21---15 آذر 1391
سلام اجی نسترنم...



الهی بمیرم اجی...من نمیدونستم اینقد ناراحتی که گلم...



الهی آجی فدات بشه...انگیزه رو خودت برا خودت بساز...چی از این مهم تر که به قول آیدا تلاشتو بکنی برا رسیدن به شرایطی بهتر از الان...



عزیزدل آجی آره کاش پیشت بودم بخدا...



غصه نخور نسترن جونم...تو تلاش خودتو بکن...بقیش هرچی که شد بسپر به خدا...



خیلی خوب کردی که نمازاتو جدی گرفتی آجی جونم..این از هر چیزی مهمتر...من مطمئنم که اثرشو میبینی گلم...راستش من یه تصمیمی گرفتم اجی جونم...



می خوام از امشب شبی دو رکعت نماز حاجت بخونم خدا کمکم کنه بشینم مثل آدم درس بخونم...منم نسبت به پارسال خیلی کمتر می خونم...



دیگه امتحانای ترمم که به قول تو نزدیکه باید یه فکر جدی بکنیم...



اینطور که میگی انگار شرایط کلاستونم بهم ریخته بوده خب اینم خیلی اثر داره...



اما اشکال نداره اجی جونم...توکل کن بخدا...



آجی نسترنم این که میگی می خونی اما یادت نمی مونه....شاید روش درس خوندنت درس نیست گل من...



اگه تونستی برو پیش یه مشاور تحصیلی...



روش خوندنو بپرس ازش...یا اصلا تو همین نت سرج کن...



عزیزدل آبجی نبینم غصه بخوریا...



سخت نگیر گلم...همه سعیتو بکن که به همچی خوش بین باشی...



تجربی کلی رشته های خوب داره دینا...مثلا اگه رفته بودیم ریاضی یا انسانی یا بقیش فکر می کنی خیلی فرق داشت واسه کار آیندش؟؟نه بابا همه جاش همینطوره...کار کم شده...



اما خدارو چه دیدی شاید تا موقع ما بهتر شد اوضاع...به هر حال به قول خودت الان مهم ترین کاری که ما باید بکنیم همینه که ماکسیموم تلاشمونو بذاریم و به بهترین شکل بریم جلو ایشالله...



فاطمه فدات شه آجی جونم...تو می تونی...در این هیچ شکی نیست...



بگر مشکلو پیدا کن و با همه قدرت از بینش ببر...



خدا پشت و پناهت عزیزدلم...



یاحق...پاسخ:سلام عزیزدل من!چقدخوشحال شدم اسمتودیدم.روش درسیدنم که به کل مزخرف بودخودم یه روش ابداع کردم توپ!میخوای به توهم بدم؟اصلاامسال من وتورقابتی بخونیم؟ن باباعجب حرفایی میزنمامنکه هیچی بارم نیس هردم دیقه به تومیگم این چی میشه برام توضیح بده.اره ازوقتی نمازچسبیدم کلی سرحال ترشدم.راستش دیگه گریه نکردم!فامطه جونم بازم بیامنوذوق بده


anita
ساعت12:10---15 آذر 1391
Love you
..I Love you
...I Love you
....I Love you
.....I Love you
......I Love you
.......I Love you
........I Love you
........I Love you
........I Love you
.......I Love you
......I Love you
.....I Love you
....I Love you
...I Love you
..I Love you
.I Love you
.I Love you
.I Love you
..I Love you
...I Love you
....I Love you
.....I Love you
......I Love you
.......I Love you
........I Love you
........I Love you
........I Love you
.......I Love you
*.¸.*´
آپم....بدو بیا....
راستی....میشه آدرس جدید رو بیای تو وبم بدی؟؟؟به صورت خصوصی؟؟؟


سپيده
ساعت14:21---13 آذر 1391
خيلي وب قشنگي داري خوشم اومده از قالبش خيلي خوشگله متناتم خوشگله خوبن افرين
پاسخ:ممنون عزیزم نظرلطفته چشات قشنگ میبینن بازم بیا


negar
ساعت13:43---12 آذر 1391
اخی.چقدر این دبیرستان سخته.باید از همین الان خودمو اماده کنم.پاسخ:ای بابامگه17و18چشه؟کمه؟!باباخیلیم خوبه!البته واسه دبیرستان.ماکه راهنمایی بودیم(اگه راهنمایی باشی)19پیشمون کم بودخنگی بودولی الان خواب19روهم نمیشه دید.انشاالله که انقد20شی چشمات شکل20شه عزیزم!

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





+ نوشته شده در شنبه 11 آذر 1391برچسب:, ساعت 15:10 توسط dina |